پسرک عاشق تنها
سلام به همه دوستان گلم من حسین عطایی متولد 14 بهمن 1369 در مشهدم این وبلاگ شخصیم تو فضای مجازی امیدوارم خوشتون بیاد ارادتمند .حسین عطایی ....
 
 

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!" 

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!

افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"  

خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"  

وقتی که عیسی مسیح مصلوب شد، داشت به شما فکر می کرد!

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 1:13 :: توسط : حسین عطایی

مــدت هـاست دلــم احسـاس سنگینــی می کنـد
مــدت هـاست حــال احســـاسم خـــوب نیســـت
مــدت هـاست تمــام بــــــاورم ایـن اسـت
که هـر چه بــــود تمــام شـــد.....
نسیمــی از عشــــق وزیــد و رفـــت
مــدت هـاست درگیــر افکـــاری درهـــم و پریشــــانـم......
مــدت هـاست می اندیشــم
که تــــو به راستـی
مـرا می شنـــاخـتی یا نـه؟!

که ایـن گـــونه بــــی رحمــــانه ترک تمـام عاشقـــانه ها کـردی ؟!

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 1:51 :: توسط : حسین عطایی

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.

از استاد تاریخ پرسیدند عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:10 :: توسط : حسین عطایی


7 نوع عشق متفاوت !شما جزو کدام دسته اید؟

مورا کلی وبلاگ نویس معروف انواع عشق را در هفت نوع متفاوت دسته بندی کرده که در قسمت زیر با هم می خوانیم:

1- عشق امیدوارانه یا عشقی که براساس خوش بینی زیاد بوجود آمده است:
 زمانیکه عاشق می شویم ،‌تصور می کنیم که آن فرد زندگی مان را متحول خواهد کرد ، ممکن است آن فرد به ما کمک کند تا ناراحتی و غصه های خود را فراموش کنیم و به ما آرامش هدیه کند ،‌اما بیشتر این نوع عشق ها در ظاهر آرام و منطقی به نظر می رسند.

2- عشق نجات دهنده : در این قسمت ما به خاطر این عاشق فردی می شویم که ما را از تنهایی نجات می دهد. به این نوع عشق ،‌عشق ناجی گفته می شود ؛ در این مرحله نیز مانند قسمت قبل فرد سعی می کند حقایق را نادیده گرفته و به خود امید واهی بدهد.

3- عشق به خاطر از خود متنفر بودن : در این مرحله ما به خاطر این عاشق می شویم که شخص مورد علاقه ما با مابدرفتاری می کند چرا که ما هم اعتقاد داریم که شایسته آن بدرفتاری ها هستیم. نمونه این آدم ها ، افراد بدزبان ، پرخاشگر و یا کسانی هستند که از طرف مقابل شان سوء استفاده جنسی می کنند. این دقیقا با عشق واقعی در تضاد است.

4- عشق خریدنی : در این قسمت ما برای این عاشق شخصی می شویم که فکر می کنیم این عشق باعث می شود زندگی ما دارای مفهوم و ارزش بیشتری شود . این عشق تقریبا مشابه عشق امیدوارانه است ، اما ممکن است این نوع عشق شدیدتر باشد ، شاید به خاطر این باشد که دیگر تحول و دگرگونی که در زندگی ما بوجود می آیدفقط ظاهری نیست.

5- عشق کاربردی : ما در این مرحله زمانی عاشق می شویم که متوجه می شویم علایق و آرزوها و هدف های فردی مشابه هدف های ماست. فکر می کنیم ممکن است این فرد به ما کمک کند تا سریع تر به هدف های مشترک مان برسیم.

6- عشق متضاد: این قسمت ما به خاطر این که فرد مورد نظر ما شخصیت مرموز و غیر قابل فهمی دارد عاشقش می شویم. او کارهای عجیبی انجام می دهد که ما را سرگرم می کند و برای ما جالب است. این فرد شخصیتی دارد که دقیقا متضاد با شخصیت خود ماست و ما به همین دلیل عاشقش می شویم. این عشق در نقطه مقابل عشق حقیقی قرار دارد.

7- عشق حقیقی: و در این قسمت ما زمانی عاشق فرد مقابل مان می شویم که شخصیت خودمان را در وی می بینیم. او فردی است که علایق و آرزوها و اخلاقی مانند ما دارد.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:6 :: توسط : حسین عطایی

خنديدن خوب است ، قهقهه عالي است

گريستن آدم را آرام مي كند 

اما ...

لعنت بر بغض... !

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:3 :: توسط : حسین عطایی

بعضی وقتا:

تو اوج نا امیدی...

تو اوج بدبختی...

تو اوج نداری...

تو اوج غم...

وقتی،به آخر خط رسیدی

وقتی زدی به سیم آخر

وقتی دیگه نمیکشی

وقتی که واقعا از این روزگار و همه بدیاش خسته شدی

وقتی که فکر میکنی دیگه کسیو نداری

.

.

.

.

اون بالایی منتظره تا صداش کنی

پس:بسم الله...

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:2 :: توسط : حسین عطایی

دوستت دارم به 100 زبان مختلف دنیا

 

ادامه مطلب رو ببینید



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:58 :: توسط : حسین عطایی

ازم پرسید:منبــــــــــــــــــع نوشته هایت کجاست؟؟

گفتم:زیاد دور نیســـــــــــــ !! یک وجبی بغضم . . .  . .


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:54 :: توسط : حسین عطایی

✘..چِقَــــבر בلَـم مــﮮ خواـهَـב کَســـﮮ آرام بِگـــــویَـב
.بِمیـــــــــرے ایشــــاالله.

وَ مَـــــــטּ فَریـــــــــاב بِزَنَـــــم!آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن..


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:53 :: توسط : حسین عطایی

 


دُنـیـآےِ مـَלּ دَر لَـبـخـَنـدهـآےِ
 تُـــــ♥ـــــو


لَــمس کَــردَלּ اِحسـآسَـت


گِرِفـتـَלּ دَستـآنَـت خُلـآصـِـﮧ میشَـوَد


بــِﮧ هـَمیـלּ سـآدِگــے...


بَـرآےِ تَـمـآمِ لَـحظـِـﮧ هـآےِ بـآ مـَــלּ نَـبودَنَت


دِلـتَـنگــے میکُـنَـم !!

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:48 :: توسط : حسین عطایی

دنیا اینجوریه دیگــــــــــ♥ـــــــــــــــه

اگـــــر گـــــــــریه کنی میگــــن کم آورده

بخندی میگـــــــن دیوونست

اگـــ♥ـــر دل ببندی تنهات میذارن

عاشق بشی، دلتو مشکنن

با این حال بایدلحظه هایی راگـــــــریست.

دمی راخندیــــــــــــ♥ــــــــــــــد

ساعتــــــــی رادل بست

وعمری راعــــــــــ♥ـــــــــــاشقــــــــــــــــانــــــــ♥ـــــــه زیست


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:46 :: توسط : حسین عطایی

 
خدایا یادت هست
 
 
دستشو گرفتم اوردم پیشت گفتم 
 
 
من فقط اینو میخوام
 
 
گفتی اینکه خیلی کمه 
 
 
بهتر از اینو برات کنار گذاشتم 
 
 
پامو کوبیدم زمین گفتم 
 
 
من همینو میخوام
 
 
گفتی آخه نمیشه 
 
 
قول اینو به یکی دیگه دادم
 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, :: 23:44 :: توسط : حسین عطایی

امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک از تو خلاصه کردم

 

ای کاش می شد...

 

یک بار بگویم " دوستت دارم"

 

ای کاش فقط تنها همین یک بار

 

تکرار می شد...

 ب


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 مهر 1392برچسب:, :: 19:50 :: توسط : حسین عطایی

 

همیشه باید کسی باشد....

کسی میانه ی چهار نقطه ای که در ته شعر هایت می گذاری...

همیشه کسی باید باشد که با شنیدنش از این خاک دل بکنی...

همیشه باید کسی باشد...

وقتی بهانه گیر شدی...وقتی ساکت شدی...

بفهمد...

باید کسی باشد که بفهمد دلت هوای قدم زدن دارد...

باید کسی باشد که گفتی دلتنگم بگوید

کجا بیایم؟

باید کسی باشد...

عهدی باشد...

باید مواظب خودت باشی باشد...و دوستت دارم های ناگهانی!!!

همیشه باید باشد...کسی...برای تپیدن!!

باید کسی باشد
که هروقت بار تنهاییت سنگین شد
هر وقت کمر کلماتت شکست
هر وقت واژه هایت لال شدند
بیاید بنشیند مقابل چشم هایت
و تو زل بزنی به خودت
که جاری شده ای میان چشم هایش

...
باید کسی باشد
که هر وقت بار دلتنگی ات سنگین شد
هر وقت طاقت سکوتت تمام شد
هر وقت کم آوردی
بیاید بنشیند کنارت
و تو سرت را بگذاری روی شانه اش
و تمام خودت را به او تکیه دهی

...
باید کسی باشد 
که هر وقت بار خستگی هایت سنگین شد
هر وقت سهمت از بغض بیشتر از توانت شد
بیاید آغوش باز کند
و پناهت شود
و تو یک جا
تمام تنهایی ات را
تمام دلتنگیت را
تمام سکوتت را
تمام خستگی هایت را
و تمام بغضت را
میان هُرم نفس هایش
نفس بکشی
باید
کسی 
باشد
باید كسی باشد
تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد !
باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید ! بفهمد !
که اگر سکوت کردی بفهمد !
باید کسی باشد ! که اگر بهانه گیر شدی ! بفهمد !َ
باید کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن ! نبودن ! بفهمد !
باید کسی باشد ! که اگر حرف های بی معنی زدی بفهمد !
باید کسی باشد .............!
بفهمد که درد داری ! که زندگی درد دارد ! 
بفهمد که دلگیری !
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده !!!
بفهمد که دلت برای راه رفتن ! برای دویدن !
تنگ شده !
بفهمد که وقتی باران می آید !
برف می بارد !
راه رفتن می شود تنها دغدغه ی زندگیت ! 
بفهمد !!!!
همیشه باید کسی باشد.......... ! 
همیشه باید یک کسی باشد که حتی اگر به جای کلمات
فقط چهارنقطه گذاشتی در یک صفحه سفید ، بدانی که می داند یعنی چه ....

پس ....


ارسال شده در تاریخ : جمعه 23 آبان 1392برچسب:, :: 1:3 :: توسط : حسین عطایی

چقدر سخته تا عزیز ترین کسی که تو کل دنیا داری پیشت باشه و نتونی بهش بگی

:دوست دارم      

                                                                  نمیتونی بفهمی چی دارم  میگم .

 چون تا حالا تجربه نکردی . تجربه نکردی چیز هایی که من سالها با تجربه ی تلخش

 زندگی کردم.

 

خدایا کمکم کن

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 مهر 1392برچسب:, :: 16:39 :: توسط : حسین عطایی
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید آیا این هم عشق است؟ یا زمانی بوده و دیگر نیست؟ پیشنهاد یک مرد به یک زن دلم برایت تنگ شده .... دل نوشته گرفته دلم دل نوشته دل نوشته داستان کما ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد مورچه و عسل میخواهم معجزه بخرم! روز قسمت ناشنوا نجات عشق
آرشيو وبلاگ
نويسندگان