کما
 
پسرک عاشق تنها
سلام به همه دوستان گلم من حسین عطایی متولد 14 بهمن 1369 در مشهدم این وبلاگ شخصیم تو فضای مجازی امیدوارم خوشتون بیاد ارادتمند .حسین عطایی ....
 
 

داستان جالبيه حتما تا آخرش بخونيد

چشم هايتان را باز مي كنيد.متوجه مي شويد در بيمارستان هستيد.پاها و دستهايتان را بررسي مي كنيد.خوشحال مي شويد كه بدنتان را گچ نگرفته اند و سالم هستيد.دكمه زنگ كنار تخت را فشار مي دهيد.چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق مي شود و سلام مي كند.به او ميگوييد،گوشي موبايل تان را مي خواهيد.از اين كه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شده ايد و از كارهايتان عقب مانده ايد،عصباني هستيد.پرستار،موبايل را مي آورد.دكمه آن را مي زنيد،اما  . . .

روشن نمي شود.مطمئن مي شويد باتري اش شارژ ندارد.دكمه زنگ را فشار مي دهيد.پرستار مي آيد.

 

ببخشيد!من موبايلم شارژ نداره.مي شه لطفا يه شارژر براش بياريد؟

متاسفم.شارژر اين مدل گوشي رئ نداريم.

يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره؟

از 10 سال پيش،ديگه توليد نمي شه.شركت هاي سازنده موبايل براي يك فيش شارژز جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشي ها مشتركه.

10 سال چيه؟من اين گوشي رو هفته پيش خريدم.

شما گوشيتون رو يك هفته          يش از تصادف خريدين؛قبل از اينكه به كما بريد.

كما!؟

باورتان نمي شود كه در اسفند 1387 به كما رفته ايد و تيرماه 1412 به هوش آمده ايد.مطمئن هستيد كه نه مي توانيد به محل كارتان باز گرديد و نه خانه اي برايتان باقي مانده است.چون قسط آن را هر ماه مي پرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال،حتما بوسيله بانك مصادره شده است.از پرستار خواهش مي كنيد تا زود تر مرخص تان كند.

از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين.

چي شده؟چرا؟من كه سالمم!

شما سالم هستيد،ولي بقيه نيستن.

چه اتفاقي افتاده؟

چيزي نشده!ولي بيرون از اينجا،هيچكس منتظرتون نيست.

چشم هايتان را مي بنديد.نمي توانيد تصور كنيد كه همه را از دست داده ايد.حتي خودتان هم پير شده ايد.اما جرات نمي كنيد خودتان را در آينه ببينيد.

خيلي پير شدم؟مهم اينه كه سالمي.مدتي طول مي كشه تا دوره هاي فيزيوتراپي رو انجام بدي. . .

از پرستار مي خواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا كنيد . . .

اون بيرون چه تغييراتي كرده؟

منظورت چه چيزاييه؟

هنوز  توي خيابونا ترافيك هست؟

نه ديگه.از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن،مردم ماشين بيرون نميارن.

طرح جديد چيه؟اگه راننده اي وارد محدوده ممنوعه بشه،خودش رو هم با ماشينش مي برن     پاركينگ و تا گلستان  سعدي رو از حفظ نشه،آزاد نمي شه.

ميدون آزادي هم هنوز هست؟

هست،ولي روش روكش كشيدن.

روكش چيه؟

نماي سنگش خراب شده بود،سراميك كردند.

برج ميلاد هنوز هست؟

نه!كج شد،افتاد!

چرا؟اون رو كه محكم ساخته بودن.محكم بود،ولي نتونست در مقابل ارباس A380 مقاومت كنه.

چي . . . !؟هواپيما خورد بهش؟

اوهوم!

چطور اين اتفاق افتاد؟هواپيماش نقص فني داشت،رفت خورد وسط رستوران گردان برج.

اين كه هواپيماي خوبي بود.مگه مي شه اين جوري بشه؟

هواپيماش چيني بود.فيلتر كاربراتورش خراب شده بود،بنزين به موتور ها نرسيد،اون اتفاق افتاد.

چند نفر كشته شدن؟

كشته نداد.

مگه مي شه؟توي رستوران گردان كسي نبود؟

نه!رستوران 4 سال پيش تعطيل شد . . .

چرا؟

آشپز خونه اش بهداشتي  نبود.

چي مي گي...!؟مگه مي شه آخه؟اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت،زد تو كار فلافل و هات داگ . . .

الان وضعيته تورم چه جوريه؟

خودت چي حدس  ميزني؟

حتما الان بستني قيفي 14 هزار تومنه.

نه ديگه خيلي اغراق كردي 12 هزار تومنه.

پزايد چنده؟

پرايد چنده؟

پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي؟

اين ديگه چيه؟

بعد از مينياتور و ماسوله،پرايد قشقايي را با ايده اي از نيسان قشقايي ساختن.

همين جديده  چنده؟

70 ميليون تومن.

پس ماكسيما چنده؟

اگه سالمش گيرت بياد 2 يا 3 و نيم . . .

يعني ماكسيما اسقاطي شده؟پس چرا هنوز پرايد هست؟

آزاد راه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده.

تونل توحيد چه طور؟

تا قبل از اينكه شهردار بازنشسته بشه،تمومش كردن.

شهردار بازنشسته شد؟

آره.

ولي تونل قرار بود قبل از سال 1390 افتتاح بشه.

قحطي سيمان كه پيش اومد،همه طرح ها خوابيد.

چندتا خط مترو اضافه شده؟

هيچي!شهردار كه رفت،همه جارو منوريل كشيدن.مترو رو هم تغيير كاربري دادن.

يعني چي؟

از تونل هاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن.

اتوبوس BRT هنوز هست؟

نه!منحلش كردن،بجاش درشكه اووردن.از همونايي كه شرلوك هلمز سوار مي شد.

توي نقش جهان اصفهان ديده بودم از اونا...

نقش جهان  رو هم راب كردن.

كي خراب كرد؟يه نفر پيدا شد سند دستش بود،گفت از نوادگان شاه عباسه،يونسكو هم نتونست حرفي بزنه.

ممنونم.بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزارو هم هضم كنم.

يه چيز ديگرو هم هضم كن،لطفا!

چيو؟

اين كه همه اين چيزارو خالي بستم.

يعني چي؟

با دوست من نامزد شدي،بعد ولش كردي.اون هم خودش رو توي آينده ديد،اما خيلي زود خرابش كردي

حالا نوبت ما بود تا تو رو اذيت كنيم.حقيقت اينه كه يك ساعت پيش  تصادف كردي،علت بيهوشيت هم خستگي ناشي ازكار بود.چيزيت نيست هزينه بيمارستانو به صندوق بده،بو دنبال زنذگيت!

شما جنايتكاريد!من الان مي رم با رييس بيمارستان صحبت مي كنم.

اين ماجرا،ايده شخص رييس بيمارستان بود.

ازش شكايت مي كنم!

نمي توني،چون دوست صميمي پدر نامزد جديدته.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 1:34 :: توسط : حسین عطایی

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید آیا این هم عشق است؟ یا زمانی بوده و دیگر نیست؟ پیشنهاد یک مرد به یک زن دلم برایت تنگ شده .... دل نوشته گرفته دلم دل نوشته دل نوشته داستان کما ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد مورچه و عسل میخواهم معجزه بخرم! روز قسمت ناشنوا نجات عشق
آرشيو وبلاگ
نويسندگان